از آن عسل مصفائی که در بهشت می نوشی به ما هم یک نگاهی داشته باش
5 شهریور 91 - 21:17

اختصاصی گیلان آنلاین: آیت الله ضیائی استخاره را که باز کرد، گفت: "آقای عسکری ان شاالله از آن عسل مصفائی که در بهشت می نوشی به ما هم یک نگاهی داشته باشی."
[more]
اختصاصی گیلان آنلاین: در آخرین روز از ماه مبارک رمضان که با نم نم دانه های باران همراه بود، میهمان عزیزی بودیم که از عسل مصفای بهشتی نوشیده و از روشنای سایه کریمی بهره مند شده است. سرهنگ شاهین رشاد، معاون مهندسی نیروی انظامی گیلان، همو که افتخارش اینست که الفبای دینش را از یک روحانی شهید دارد. شهیدی به نام حجت الاسلام حسن عسکری.

وی در گفت‌وگو با خبرنگار گیلان آنلاین با یادآوری خاطرات شیرین دوران نوجوانی، نقطه ی عطف زندگی اش را این گونه روایت می‌کند:

خوشحالم از اینکه در یکی از بهترین ماه های خداوند و در این لحظات پربرکت از ماه مبارک رمضان در خدمت این شهید بزرگوار هستیم.
شهید عسکری در سال 56 وارد بخش کوچصفهان شد. اصالتاً از روستای "چافوچا" لشت نشاء بود و بعد از اتمام دروس حوزوی در مشهد مقدس، کوچصفهان را برای زندگی انتخاب کرد.

* اولین روزهای آَشنایی با شهید

در کوچصفهان چهره شناخته شده ای نبود، چون ایشون بعد از ورود به حوزه ی آستانه اشرفیه، به حوزه قم و از آنجا به مشهد رفته بود و این چند سال دوری باعث شده بود که در بدو ورود به کوچصفهان ناشناخته باشد.
بنده علاقه زیادی به حفظ قرآن داشتم. اعلامیه تشکیل کلاس های قرآنی توسط روحانی به نام حاج آقا عسکری در مساجد و محافل پخش شده بود. من هم وقتی از وجود این کلاس ها اطلاع پیدا کردم، در آن حضور یافتم. کلاس های قرآنی و عقیدتی در یکی از محلات کوچصفهان در مسجد "حسن آباد" که الان به مسجد "آل عبا" تغییر نام پیدا کرده تشکیل می شد و جمعیت قابل توجهی از قشر نوجوان در این کلاس ها حضور داشتند.

* آقای عسکری از آن عسل مصفائی که در بهشت می نوشی به ما هم یک نگاهی داشته باش
شهید عسکری از بین شرکت کنندگان کلاس های قرآنش یک عده ای را گلچین کرده بود و در منزل براشون کلاسی برگزار می کرد، تحت عنوان کلاس عقاید. از کتاب اصول کافی احادیثی را انتخاب و تفسیر می کرد.
یک روز که برای شرکت در کلاس قرآن به منزل شهید می رفتم دیدم منزلشون بسیار کوچک و محقر و فاقد دیوار و حصار پیرامونی است. ازشون پرسیدم چرا کوچصفهان را برای زندگی انتخاب کردید؟ گفت: «قبل از آمدن به کوچصفهان رفتم نزد مرحوم آیت الله دکتر ضیائی، که آن زمان رئیس حوزه علمیه آستانه بود. ازشون خواستم که استخاره ای برایم باز کنند. آیت الله ضیائی استخاره را که باز کرد، گفت: "آقای عسکری ان شاالله از آن عسل مصفائی که در بهشت می نوشی به ما هم یک نگاهی داشته باشی." من هم که دیدم این استخاره خیلی خوب آمده، یک پولی جور کردم و این خونه را خریدم و در کوچصفهان مقیم شدیم.»
شهید عسکری آزادانه آمده بود کوچصفهان. از طرف هیچ مرجعی مأمور نبود. اعتقاد من این است که عشق وافری به وطن و به زادگاهش داشت و هم اینکه با توجه به خلائی که در منطقه بود می خواست زکات آموخته هایش را در تربیت نسل جوان و نوجوان پرداخت کند و آن ها را به صف اسلام و انقلاب بیاورد.

* برگزاری اولین جشن میلاد امام زمان (عج) در کوچصفهان

شهید عسکری جدای از برگزاری کلاس های قرآنی سعی می کرد به مناسبت ایام مختلف، خاصّه میلاد ائمه اطهار (ع) مراسم برگزار کند.
از جمله من یادم هست یک سالی میلاد امام زمان (عج) بود. ایشون به تنهایی یک فراخوانی داد و از عموم مردم دعوت کرد. از بازاری و غیر بازاری. و یک مجلس بسیار بسیار باشکوهی برگزار شد. شاید 2 هفته نشده بود که در کلاس قرآن شرکت می کردم. شهید عسکری به من گفت: "فلانی! برو قرآن بخون." من هم که جا خورده بودم گفتم: "می ترسم، هنوز اول کارم." گفت: "شما نگران نباش." حتی نام سوره را هم ازش پرسیدم. سوره ی نبأ را انتخاب کرده بود. عمّ یتساءلون. خلاصه برنامه بسیار عالی و باشکوه برگزار شد. چیزی که برای ما خیلی تازگی داشت.

* شهید عسکری فرستاده خداوند/ روشنگری و آغاز فعالیت های انقلابی
روحیات شهید عسکری یک روحیه خاص انقلابی بود. آن زمان در شهرهای کوچک به حرکت در آوردن مردم و موج انقلابی ایجاد کردن مشکل بود. گویی شهید عسکری فرستاده خدواند بود. یک روحانی که نگاه های مردم را، از یک نگاه سنتی به نگاه انقلابی تبدیل کرد.
یکی از بارزترین ویژگی شهید عسکری تواضع و فروتنی بسیار زیاد ایشون بود. از یک روابط عمومی بسیار عالی و عمیقی برخوردار بود. و این ویژگی های انقلابی شهید عسکری باعث شد که مردم به ویژه قشر جوان و نوجوان جذبش شوند.
شهید عسکری به موازات حرکات انقلابی شهرهای بزرگ، مقدمات جنبش ها و جریانات انقلابی را در کوچصفهان و در منطقه به وجود آورد. فعالیت های شهید عسکری روز به روز بیشتر می شد. در منبرها شروع می کرد به روشنگری جنایات و مفاسد رژیم پهلوی. آن جلسه ی کلاس قرآن را هم که عصرها در منزلش برگزار می شد از انحصار قشر نوجوان خارج کرد و دیگر تمام اقشار مختلف مردم از جوان، ورزشکار، فرهنگی، بازاری و... در آن شرکت می کردند. جالب هست این را هم بگویم که بعد از انقلاب، افرادی که در آن کلاس ها شرکت می کردند هیأتی را تشکیل دادند به نام هیأت متوسلین. که ادامه ی همان هیأتی است که شهید عسکری در منزلش تشکیل می داد.

* منبرهای آتشین و انقلابی / جذب مارکسیست ها و منافقین

سال 57 دیگر فعالیت های انقلابی علنی شده بود. آن زمان مرحوم آیت الله مستقیم، امام جماعت مسجد جامع کوچصفهان بود. اما شهید عسکری به واسطه روحیات خاص انقلابی که داشت و با اذن و اجازه آیت الله مستقیم در آن جا منبر می رفت.
وقتی شهید عسکری منبر می رفت، دیگر منبر، یک منبر آتشین و انقلابی بود. فقط بچه های مسجدی هم پا منبری ایشون نبودند، بلکه همه ی اصناف و همه جریانات فکری دور و برش حلقه می زدند. از نیروهای چپ مارکسیست گرفته تا منافقین، از نیروهای حزب اللهی تا نیروهای مردمی همه پامنبر شهید عسکری بودند. یعنی سخنان و بیانات ایشون طوری بود که روی فطرت انسان ها اثر می گذاشت و همه ی این نیروها جذبش می شدند.

* تبلیغ در منطقه و اعمال نفوذ ساواک
شهید عسکری غیر از مسجد جامع کوچصفهان جای دیگر هم منبر می رفت، از جمله محل خودش "چافوچا". به دفعات یادم هست که وقتی شهید عسکری در کوچصفهان منبرش تمام می شد. خود ما بچه ها یکی دو تا مینی بوس پُر می شدیم و به همراه شهید می رفتیم دهات های دور و اطراف کوچصفهان.
آن موقع این روشنگری ها در همه جا صورت نگرفته بود. بنابراین عوامل رژیم توسط بعضی از اهالی محل، شهید عسکری را مورد آزار و اذیت قرار می دادند.
به هر حال در سال 57 کم کم به این صورت فعالیت های شهید عسکری ادامه پیدا کرد و ایشون دیگر هم به عنوان یک روحانی منبری و هم یک روحانی مبلّغ و انقلابی جا اُفتاده بود. دقیقاً به خاطر همین روحیات انقلابی بود که بعد از پیروزی انقلاب از طرف حضرت امام دو حکم برایشان خورد. نمایندگی امام در کمیته امداد امام خمینی(ره) و نمایندگی امام در جهاد سازندگی کوچصفهان.
شهید عسکری به واسطه ی داشتن روحیه انقلابی که داشت مورد توجه دستگاه های امنیتی آن زمان قرار گرفت. من اطلاع بسیار دقیق داشتم که ایشون به دفعات، توسط ساواک احضار می شد و معمولاً بازداشت های موقت در مورد ایشون اعمال می شد و بعد از آزار و اذیت آزادش می کردند.
در کوچصفهان غیر از شهید عسکری و آیت الله مستقیم روحانی دیگری نبود. یعنی بقیه هم، کسانی بودند که صرفاً روضه خوان بودند. و نگاه انقلابی نداشتند و البته مشکلاتی هم برای شهید عسکری پیش آورده بودند.
قبل از انقلاب یک بار من ازشون پرسیدم چرا در خود کوچصفهان زیاد منبر نمیرید. می گفت: "فلانی، بعضی ها دوست ندارند که من در کوچصفهان منبر برم!" حالا این بعضی ها کی بودند و چه مشکلی داشتند، منافعشان زیر سؤال بود یا خیر را، من نمی دانم!

* فضای مسموم کوچصفهان و حرکت های تقابلی شهید
تا سال های منتهی به انقلاب، نیروهای مذهبی، مارکسیست ها، منافقین، گروهک ها و... همه فعالیت داشتند. چون خود نظام فضا را برای فعالیت این ها باز کرده بود. بحث ها هم بیشتر به صورت تئوری و نظری و به صورت مباحثه ای بود.
در خود کوچصفهان، نیروهای چپ مارکسیست فعالیت عظیمی داشتند و فضا به لحاظ فکری فضای مسمومی بود. این ها خیلی دوست داشتند نیروهای جوان و نوجوان را به سوی جهان بینی مارکسیستی ببرند. اما شهید عسکری به تنهایی شده بود الگو و نمونه، هم اهل منبر بود. هم روحانی انقلابی بود و هم از برنامه هایش به شدّت استقبال می شد. طوری شده بود که نیروهای چپ مارکسیست که اعتقادی به اصول و مبانی دین نداشتند، پامنبری شهید عسکری بودند و با تمام وجود به ایشون اعتقاد پیدا می کردند.

* شیرین ترین خاطره/ آشنایی مرحوم کافی
با توجه به اینکه آن زمان محدودیت هایی بود، اما شهید عسکری دوست داشت بچه های مذهبی فقط محدود به شرکت در کلاس های عقیدتی نشوند بلکه مجامع مذهبی را هم درک کنند.
سال 57 بود، اما هنوز انقلاب نشده بود. یک روز شهید عسکری ما بچه ها رو جمع کرد بُرد مهدیه رشت. ما نمی دونستیم مرحوم کافی اون شب مهدیه منبر دارد. یه عده نوجوان از کوچصفهان آمده بودیم مهدیه و برخوردیم به جمعیت زیادی از مردم رشت که در آن جا جمع شده بودند. ساختمان مهدیه رشت هنوز احداث نشده بود و فقط همان زمین را تهیه کرده بودند.
شهید عسکری گفت: "می خوام شما رو با یک روحانی شاخص منبری به نام مرحوم کافی آشنا کنم." اون شب بسیار بسیار برای من جالب بود. مرحوم کافی منبر رفت. ایشون گفته بود: "من در سراسر ایران با کمک مردم دارم مهدیه احداث می کنم. و نیاز به مساعدت های شما دارم." از همون بازاری ها چند نفری را مأمور کرده بود که بروند بین جمعیت پول جمع کنند و این ماجرا برای کسی مثل من در آن سن و سال جالب بود.
یک روز هم شهید عسکری ما بچه ها را بُرد حوزه آستانه اشرفیه. آن وقت ها هنوز ساختمانش تکمیل نشده بود. قرار بود هم حوزه باشد، هم مسجد جامع آستانه. شهید عسکری در توصیف آن فضا برایمان می گفت: "اینجا حوزه هست، یعنی جایی که کسی مثل من می آید اینجا و درس طلبگی یاد می گیرد." این خیلی مهم است که زمان انقلاب با اون اوصافی که شنیدید، یک روحانی بیاید یک تعداد نوجوان را ببرد با فضای فکری و فیزیکی حاکم بر حوزه آشنا کند.

* افتخارم این است که الفبای دینم را از یک روحانی دارم
الان بیش از 30 سال است که مربی قرآنم و همیشه کلاس هایم را به نام شهید عسکری برگزار می کنم و همه می دانند آنچه که دارم از شهید عسکری دارم. افتخار من این است که الفبای دینم را از یک روحانی دارم به نام شهید عسکری. صد در صد جای شهید عسکری و کسانی مثل ایشان خالی است. مخصوصاً در محل های کوچک و روستاها، خلاء روحانی که فقط توجه اش به خدا باشد و نگاهش این باشد که اجر و مزدش را از خدا بگیرد و این طور خود را وقف اسلام و انقلاب کند، احساس می شود. صد در صد جایش خالی است.

* شهادت
یک روحانی بسیار سخت کوش و فعال بود. ضمن اینکه اهل منبر بود، اهل وعظ و خطابه و کلاس داری بود. کشاورز هم بود.  ایشون از زمانی که وارد کوچصفهان شد، هر کلاسی که تشکیل داد، یک ریال اجر و مزد نگرفت. اصلاً و ابداً اهل پول نبود. از راه منبر و از راه کشاورزی امرار معاش می کرد.
شما می دانید در گیلان، مردادماه و شهریورماه اوج فعالیت های کشاورزی و برداشت محصول است. در همان شبی که شهید عسکری به شهادت رسید، رفته بود محلشون "چافوچا" برای برداشت برنج. بعد که برگشت، منزلشون یک ساختمان کوچکی بود که دور تا دورش را زمین های کشاورزی گرفته بود و از هیچ گونه حصار یا دیواری برخوردار نبود. گویا ایشون آمد در حیاط منزلش وضو بگیرد برای اقامه نماز، که منافقین از آن فضا استفاده کردند و با چند تیر این شهید غریب را به شهادت رساندند.

* رمز گمنامی
در قبل از انقلاب روحانیون شناخته شده از چند صنف خالی نبودند. یا روضه خوان بودند، یا روحانی منبری و در مرتبه سوم مردم مراجع و علما را دورادور می شناختند.
شهید عسکری اولاً مهاجر بود. سال های سال دور از وطن بود. تازه سال 56ـ 55 بود که آمده بود کوجصفهان. اما با این مدت کوتاهی که در منطقه بود توانست این قدر اثرگذار باشد و مردم را به اسلام و انقلاب و نظام متمایل کند.
مظلومیت شهید عسکری بسیار زیاد است. همین که نامش زیاد برده نمی شود. اسمش زیاد نیست. در حد نصب یک تابلو در ورودی شهر کوچصفهان به ایشون پرداخته شده، حکایت از غربتش دارد. باید گفت: شهید حسن عسکری همچون مولایش امام حسن مجتبی(ع) هم در بین دوستان و هم در بین دشمنان غریب و مظلوم بود.


گفتگو از مرضیه محمودی
عکس: راحله کریمی

به اشتراک بگذارید:

نظر شما:

security code
تلگرام