فرق «دوا » با «شفا» از دیدگاه قرآن
30 اردیبهشت 95 - 16:05

گیلان آنلاین: طب سنتی در طول تاریخ چون بر اساس علم رشد و پیشرفت کرد و آزمون و خطا پشت سر گذاشت همیشه با این قوه مدبره کار داشت پس براساس حکمت عمل کرد.

 

 

گیلان آنلاین: طب سنتی در طول تاریخ چون بر اساس علم رشد و پیشرفت کرد و آزمون و خطا پشت سر گذاشت همیشه با این قوه مدبره کار داشت پس براساس حکمت عمل کرد
 نگاهی به تاریخچه طب سنتی در کشور و دلایل افول و صعود در برهه های مختلف زمانی و موضوعات مختلف دیگری که در این حوزه مورد توجه است، همواره مورد توجه بوده است. اخیرا نیز تغییرات رویکردی که از جانب دولت به طب سنتی ایجاد شده است ما را بر آن داشت تا با در نشستی صمیمی در کافه فانوس تهران با دکتر زنده دل به گفتگو بپردازیم.

دکتر علی اصغر زنده دل به گفته خودش بسیجی است که 57 ماه توفیق حضور در جبهه و مناطق عملیاتی را در دوران دفاع مقدس داشته است. وی فارغ التحصیل دانشگاه علوم پرشکی تبریز(پزشکی عمومی)  و متخصص بیوتکنولوژی ژنتیک دفاعی از هلند می باشد. در عین حال استاد تمامی (پروفسوری) طب سنتی را در رشته مزاج شناسی از دانشگاه طب سنتی جمهوری ارمنستان در پرونده علمی ثبت کرده است.

استاد زنده دل خود را خادم دانشجویان طب سنتی اسلامی و ملت قهرمان ایران معرفی می کند. لازم به ذکر است این دکتر از نباضان صاحب نامی است که در رشته طب سنتی به تشخیص بیماری ها و درمان آن به بیماران کمک شایانی نموده است.

این مصاحبه در دو بخش منتشر می شود. بخش اول به موضوعاتی از قبیل فلسفه طب سنتی، تاریخچه آن، تفاوت دوا و شفا پرداخته شده است. در بخش دوم که به زودی منتشر می شود به بررسی طب سنتی در داخل کشور و جایگاه آن پرداخته شده است.

...علم یعنی توان و قدرت سیطره بر عالم/ طب سنتی براساس حکمت عمل می‌کند...

به اندازه ذرات عالم خدا را سپاسگذارم که دانشی را به ما آموخت که خود آن را علم نامید و فرمود علم در دو وجه است علم الادیان و علم الابدان. علم الابدان همان طبابت است و سایر موارد سواد است و علم نیستند. معنی علم یعنی توان و قدرت سیطره بر عالم. شما وقتی توانایی تغییر در وجود یک انسان را داشته باشی علم دارید.

برای مثال در بدن ما 7 نقطه وجود دارد و کسانی که طب سوزنی را بلد هستند این را میدانند و این نقاط محرمانه است و اگر شما این نقاط را تحریک کنید شخص در دم می میرد و هیچ پزشکی در دنیا نمی تواند علت مرگ وی را تشخیص دهد.

فرق عالم و حکیم اینجا خود را نشان میدهد که عالم فقط علم دارد و فقط خوانده است اما تدبیر در علوم را حکمت می گویند. ما در وجودمان قوه مدبره داریم که اراده آن در دست ما نیست مثلا اگر شما زیاد غذا بخورید قوه مدبره جذب را کم می کند و نمیگذارد شما چاق شوید. وقتی غذا کم میخورید قوه مدبره جذب را زیاد می کند و نمیگذارد شما لاغر شوید. در هوای خیلی گرم قوه مدبره مرکز تولید حرارت در بدن ما را پایین میاورد و در هوای خیلی سرد مرکز تولید حرارت ما را فعال می کند تا بدن ما بتواند هوای سرد را تحمل کند.اما این قوه مدبره چیست و کجاست؟ ما نمیدانیم اما در بدن همه انسانها وجود دارد. اگر بتوان در امور این قوه مدبره دخالت کرد شما عالم هستید و اگر بتوان آن را تدبیر کرد حکیم هستید.

طب سنتی در طول تاریخ چون بر اساس علم رشد و پیشرفت کرد و آزمون و خطا پشت سر گذاشت همیشه با این قوه مدبره کار داشت پس براساس حکمت عمل کرد و به همین علت در طول تاریخ به اطبا حکیم می گفتند. حکیم بوعلی سینا، حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکیم زکریای رازی... اینها کسانی بودند که مردم از حکمت آنها استفاده میکردند. حکیم ستاره شناسی و هندسه را هم خوب می دانست و در فلسفه نابغه بود و از اصول منطق طبعیت میکرد و علوم طب را میدانست و چون آن زمان قلم و کاغذی برای ثبت اطلاعات وجود نداشت همه را باید در حافظه خود ضبط و ثبت میکردند. مگر چقدر اطلاعات را می توان اینگونه به خاطر سپرد؟ و وقتی بوعلی سینا در سن 57 سالگی از دنیا می رود و معجزه ای به نام قانون را در طب به یادگار میگذارد باید دید چه قدرت حافظه ای داشته است.  طب سنتی براساس حکمت عمل کرد نه براساس دانش و سواد. دانش یک بعد از دیدگاه طب سنتی است و آن چیزی که اهمیت دارد حکمتی است که حاکم بر این دانش است.

...دارو با هدف قرار دادن بیماری، کل بدن را تحت تاثی قرار می دهد/ یونسکو سال 1997 را سال مبارزه با عوارض دارویی نامید..

فرهنگ نیوز: امروزه جایگاه طب سنتی در تمام جهان کجاست؟ و چرا با وجود پیشرفت های چشمگیر در علم پزشکی بازگشت به طب سنتی در سالهای اخیر افزایش یافته است؟

سال 1997 از سوی یونسکو به عنوان سال مبارزه با عوارض دارویی اعلام شد. من چون خودم متخصص ژنتیک هستم ابتدا مطلبی در خصوص ژنتیک بگویم و سپس به سراغ این موضوع برویم که چرا علیه عوارض دارویی اقدام شد؟


ما در ژنوم انسانی یک توالی ژنی داریم. این تعادل ژنی در حال تعادل چینشی دارد. انسان خواست در این چینش دخالت کند، مثلا دید که هرکول از اندام ویژه ای برخوردار است و قدرت و توانایی خاصی دارد تلاش کرد موجود دیگری مثل او را تولید کند. از جسد هرکول قسمتی را برداشت و توالی ژنی آن را بررسی کرد و توالی ژنی را به شکل دستچین توسط کامپیوتری که در اختیار داشت مانند توالی ژنی هرکول چید و دید توالی ژنی هرکول شبیه سایر انسانهاست . اما برای مثال  روی یک کروموزم آن دو قسمت تیره وجود دارد. ولی در سایر انسانها یک درمیان تیره و سیاه است. پس آمد در توالی ژنی دست ساز خود دو قسمت تیره ایجاد کرد و این را تولید کرد و لقاح صورت داد و یک موجود جدید دنیا آمد. دید این اصلا شبیه هرکول نشد و موجود عجیبی بود که زود هم از دنیا رفت. دوباره این را تکرار کرد و دید نتیجه مثل سری قبل شد.  و هر چه تلاش کرد دید نمی شود. لذا این موجود جدیدی که چند لحظه زنده بود و بعد میمرد را بررسی کرد و دید توالی ژنی این موجود هیچ شباهتی به انسان ندارد به این نتیجه رسید که اگر شما یک قسمت را تغییر دهید چینش کلی آن خود به خود عوض می شود.

فرض کنید اگر یک نفر که سندروم داون دارد و کرومزوم شماره 5 او با سایر انسان ها متفاوت است، اما همان کروموزوم شماره 5 با شکل سه تایی که دارد در توالی ژنی این شخص سبب تعادل است اگر اینطور نبود ما می توانستیم خیلی راحت در دوران جنینی در آن تغییر ایجاد کنیم و شکل ان را از سه تا به دوتا تغییر دهیم. البته اینکار را انجام دادند ولی دیدند موجودی که به دنیا آمد زنده نماند و کل ژنش عوض شد.

دارو با هدف قرار دادن بیماری همین کار را در بدن ما می کند. بدن ما با حضور بیماری که با اجازه قوه مدبره ایجاد شده، این شرایط را به عنوان یک تعادل در خود شناخته است، و وقتی دارو بیماری را هدف قرار می دهد و میخواهد آن را تغییر دهد کل بدن تحت تاثیر قرار می گیرد و عوارض دارویی ایجاد می شود.

لذا سال 1997 را به نام سال مقابله با عوارض دارویی نامیدند. پس از دیدگاه ژنتیک داروهای شیمیایی حتی اگر به نفع انسان باشد جای دیگر را خراب می کند. اگر من ژنتیک نمیدانستم، هیچگاه سراغ طب سنتی نمی رفتم.

...تفاوت دیدگاه طبیب علم سنتی با پزشک روز؛ پزشک به بیماری نگاه می کند و طبیب به بیمار...

وقتی مریض سراغ پزشک نوین می رود، پزشک تلاش می کند بیماری او را درمان کند. علمی داریم به نام سمیولوژی یا علم نشانه شناسی در دریافت نهایت و دقیق بیماری. بر این اساس از بیمار سوال می کند چه مشکلی داری و با گرفتن شرح حال بیمار سعی می کنند بفهمند ریشه بیماری که فرد دچار آن شده از کجا بوده. نگاه به بیماری است و فکر پزشک هم درمان بیماری است و وقتی فکر درمان بیماری است آن تغییر ایجاد می شود و کل بدن خود به خود عکس العمل نشان می دهد. اما طبیب طب سنتی اینگونه نگاه نمی کند. پزشک به بیماری نگاه می کند و طبیب به بیمار نگاه می کند و و می بیند که بیمار چقدر از تعادل خارج شده و انحراف معیار بیمار را در نظر می گیرد و آن را درمان می کند، بیماری خود به خود درمان می شود.

از دیدگاه طب سنتی سه نوع بیماری داریم و همه بیماری های دنیا از ابتدا تا امروز و از امروز تا ازل از این سه قاعده خارج نیست:

1- غلبه مزاج یعنی خارج شدن از مزاج طبیعی خود. مثلا شما طبعت سرد است گرم شدی، طبعت سرد است و سردتر شدی، طبعت خشک است مرطوب شدی .... مثلا شما در شمال زندگی می کنی و ماکزیمم دمای شمال در تابستان 30 درجه و می نیمم آن در زمستان 0 تا 1- درجه است. به خاطر رطوبت موجود در هوا همین میزان کم سردی هوا از لباس نفوذ می کند و روی پوست می نشیند و شما به شدت احساس سردی می کنید. اما در دل کویر ممکن است دما به 20- درجه هم برسد و شما با پوشیدن یک لباس ریز بافت حرارت بدنت را از دست نمیدهی و سردت هم نمیشود. برعکس در هوای گرم 30 درجه شمال اگر بر اثر فعل و انفعالات طبیعت دما به 45 درجه برسد مردم همه گرمازده میشوند و غلبه مزاج اتفاق می افتد. برای درمان طبق اصل درمان به ضد باید عمل کرد و او را خنک کرد.

2- اختلال مزاج:قاعده دیگری که بیماری های امروز بیشتر به این علت رخ می دهد، اختلال مزاج است. شخص نه سردتر شده و نه گرمتر، نه خشک تر شده و نه مرطوب تر. ولی بیمار است یعنی اختلال مزاج در او ایجاد شده است، سرطانها همه اختلال مزاج است و در نهایت با غلبه مزاج تمام می شود. طیفی از بیماری هایی وجود دارد که امروز خیلی زیاد است و در قدیم نبود یا خیلی کم بود.

3- تفرق اتصال: بیماری هایی وجود دارد مثل بیماری های ژنتیک و یا بیماری قطع یک عضو مثلا یک دستت قطع می شود به این دسته می گویند قاعده تفرق اتصال. یعنی اتصال از بدن قطع شده و این اتصال همیشه ماکروسکوپی یعنی انگشت و چشم و ... این نیست. ممکن است ژنتیک باشد و بیماری های ژنتیک همه تفرق اتصال است. مثلا کروموزوم شماره 5 در سندروم داون که تغییر می کند در واقع کروموزوم طبیعی وجود ندارد و چیز دیگری به جای ان آمده است.

مثلا شخصی که دیابت نوع یک می گیرد یعنی سلولهای لانگرهانس در پانکراس به طور کامل از بین می روند. یعنی عضوی از بدن قطع شده نتیجه آن دیابت بدخیم یا دیابت نوع یک است و بیمار باید چیزی که در بدنش تولید نمی شود به نام انسولین را تا آخر عمر تزریق کند. علت رخ دادن این تفرق اتصال را کسی نمی داند. گاه سابقه بیماری در نسل فرد وجود دارد و گاهی هم اینطور نیست و این فرد اولین نفری است که دچار این بیماری می شود و در نسلهای بعد او هم این تکرار خواهد شد و انتقال می یابد یا مثلا چشم، در یک خانواده همه عینکی هستند، این هم تفرق اتصال است.

...درمان تفرق اتصال چیست؟ فساد ژنتیکی در قوم لوط

امروزه ژنتیک خیلی حرفها برای گفتن دارد اما راه برای درمان ندارد. در طب سنتی راه برای درمان وجود دارد و حکمت زیبایی خودش را اینجا نشان می دهد. جالب است بدانیم که هیچ کس با قوم لوط ازدواج نمی کرد. فساد (فساد ژنتیک) آنها را دربرگرفته بود و وقتی خدا در قرآن می فرماید اینها باطل شده بودند یعنی جرثومه فساد ژنی بودند و هر کسی وارد این جامعه می شد فاسد می شد. به خاطر اینکه این فساد زمین را نگیرد خدا اینها را از صحنه روزگار حذف کرد و خدا خود نمیگذارد در ژن انسانی تغییر اساسی ایجاد شود.

...مستندات تاریخی نشان می دهد که ریشه طب با ریشه وحی همزمان است...

فرهنگ نیوز: آیا سابقه و قدمت طب سنتی مشخص است؟

ما هنوز نمی دانیم طب سنتی از چه زمانی به وجود آمد. اما می دانیم از 7 هزار سال پیش هم کار طب سنتی صورت می گرفته است. مثلا در جسد پیدا شده از آن زمان دیدیم که چشمش جراحی شده یا مثلا جنازه فرعون را بعد از 7 هزار سال درآوردند دیدند مغزش جراحی شده و جمجمه اش سوراخ شده است. هماتوم اپیدورال داشته و خونریزی مغزی کرده بوده، برای درمان سر را با میخ سوراخ کرده و خون را تخلیه کرده‌اند. اینها از کجا میدانستند که اپیدورال است و ساب دورال و داخل مغز نیست و پشت  پرده مننژیت است؟ و اگر این خون را با ایجاد سوراخ تخلیه نکنند کل مغز له میشود و پادشاه میمیرد. این را از کجا یاد گرفتند؟ چه کسی این علوم را میدانست؟ آیا از جادوگرها آموخته بودند؟ آنها که حکیم نبودند. این حکمت از کجا آمده بود؟

دقیقا ریشه طب با ریشه وحی همزمان است. در قدیم اصلا عصر ارتباطات وجود نداشت و البته ما هنوز هم در عصر قدیم زندگی می کنیم و به عصر جدید وارد نشده ایم. علت این است که لهجه ها با هم فرق میکند. عصر جدید به عصری می گویند که تمام کره زمین با یک زبان حرف بزند و اصلا هنوز عصر جدیدی بوجود نیامده است. عصر قدیم یعنی بین این قوم و آن قوم رابطه ای وجود ندارد و هر کسی با زبان خودش حرف می زند.


در ایران خودمان ما چندین گویش متفاوت داریم، گویش هایی که با اینکه همگی فارسی حرف می زنند، اما اصلاً زبان یکدیگر را نمی فهمند. چون قوم ها با هم فرق می کنند و هنوز با یکدیگر تلفیق نشده اند. و عصر ارتباط هنوز شروع نشده است. اینکه امروز ایجاد شده که عصر ارتباطات نیست. فرض می کنیم امروز عصر جدید است در گذشته همین ارتباط هم وجود نداشت. حتی نمی دانستند که زمین گرد است، فکر می کردند انقدر باید زمین را ادامه بدهی تا به صحنه آسمان برسی و آن موقع میتوانی ستاره ها را با دست بچینی.

اگر قصه های اساطیری را بخوانید چیدن ستاره ها و با ماه زندگی کردن و لباس کنج ماه آویزان کردن و با خورشید خانم زندگی کردن، به این چیزها توجه داشتند. می خواستند در مورد سیاهپوستان حرف بزنند می گفتند موجوداتی روی زمین وجود دارد مثل شبح است. وقتی مارکوپولو طی 27 سال دور زمین را چرخید و ثابت کرد زمین گرد است. مثلا وقتی او می گوید من شبح ها را روی زمین دیدم که مثل ما می خورند و زندگی می کنند و کسی هم که آنها را ندیده بود و این حرف را باور کرد و بر این اساس داستانها و خیالپردازی ها مطرح شد.

...قدمت طب سنتی مساوی است با قدمت بشر است...

جالب است در عصری که دو قوم با هم ارتباط نداشتند دورترین نقاط کره زمین از طب، یک تعریف داشتند کسی که در میان سرخ پوست های آمریکا از طب صحبت می کند و آن که در چین از طب سنتی می گوید و آنکه در ایران از طب سنتی سخن می گوید همگی در چند هزار سال پیش می گفتند ریشه و رکن جهان هستی بر 4 پایه است. این یعنی معلم یکی است و او در همه جا به یک اندازه وجود دارد و اگر کسی را به رسالت مامور میکرد برای همه اصل را گفته و در آن آزمون و خطا نیست درحالیکه ارتباط بین زمین وجود نداشت و الان هم به آن شکل وجود ندارد.

پس قدمت طب سنتی مساوی با قدمت بشر است و خدا انسان را تنها به زمین نفرستاد. اولین انسان را با علم خداشناسی و پیغمبری فرستاد، جامعه که زیاد شد همیشه پیامبران و مرسلین را در همه جا کره زمین ارسال کرد تا بگوید شما از دایره حقیقت خارج نشوید و حق را بشناسید، چون جنس شما جنس طرفداری از ناحق است ولی در ضمیر خود بدانید حق چیست که اگر خواستید برگردید من شما را می پذیرم. بعد گفت زندگی بشر از اینجا شروع و در اینجا ختم پیدا می کند و این بهشت برین است.

مراحلی را باید طی کنی تا به آن برسی و یکی از این مراحل این دنیا است. پس اصلا بشر چیزی به نام مرگ ندارد  و مرگ وجود ندارد نه برای انسان برای هیچ موجودی خداوند مرگ نیافرید. ما در حکمت از مرگ به فوت یاد می کنیم. یعنی این دوره از زندگی تمام شد و دوره دیگری شروع شد. بچه در شکم مادر در جای کم و تاریک قرار دارد و از همه چیز بی خبر است. اما موقع به دنیا آمدن خوشحال نیست و خیلی هم گریه می کند و ناراحت است. فکر می کند که در شکم مادر جای نرم و گرمی داشته و بدون زحمت تغذیه می شده در این دنیا برای غذا خوردن هم باید زحمت بکشد و همینطور برای سایر نیازهایش باید تلاش کند حق دارد ناراحت باشد. در واقع از آن مرحله فوت کرد و وارد مرحله جدیدی در این دنیا شده، آن مرحله 9 ماه بود و این مرحله تقریبا 100 سال است و خدا مدام یادآوری می کند که دلتان رابه این دنیا خوش نکنید. و در این دنیا من با خودتان نبرید چون صاحب من، منِ خدا هستم. ولی ما در دنیا همیشه می گوییم من، خانه من، شغل من و....

...به هیچ فیلسوف و هندسه دانی به تنهایی حکیم نمی گفتند...

حکمت می گوید اگر می خواهی مورد توجه خدا باشی من نگو. همه وجودت باید تو باشد تا خدا تو را تحویل بگیرد. آدم هم گرفتار من شد و به این دنیا آمد. خدا وقتی حضرت آدم و حوا را افرید به همه گفت سجده کنید. یعنی همه ارواح عالم و همه قوه مدبره عالم بر این باید سجده کنند.  سجده کردن یعنی خدا این است ولی به انسان گفت تو بنده منی، یعنی تدبیر همه عالم به دست انسان است و انسان خود بنده خداست.

وقتی می گوییم «یا مقلب». وقتی می گوییم «یا مقلب القلوب و الابصار» به چه کسی می گوییم؟ علی از دیدگاه صاحب من بنده است. اما از دیدگاه سایر موجودات خداست و این جایگاه انسان کامل است. شیطان گفت من از تو برترم و خدا به او گفت برو بیرون تو لایق نیستی. شیطان گفت انسان تازه خلق شده اما من پیش تو آبرو دارم به من یک فرصت بده که ثابت کنم این هم اشتباه می کند. شجره منحوسه که شیء نبود. امام گفت انقلاب شجره طیبه است انقلاب که درخت نیست این یک درک و فهم است. شجره منحوسه را تناول کرد. یعنی وارد این شد و شیطان با القا خود به باورش رساند که تو خدا هستی و او یک لحظه فکر کرد من خدا هستم. وقتی من را به خودش نسبت داد خدا به گفت تو لایق نیستی برو برین. بهشت برین که محیط و فضا نبود، بهشت برین وصال خدا بود.

آیا فهم این سواد است؟ این فقط حکمت است. وقتی انسان رانده شد گفت خدایا اشتباه کردم و هیچ سابقه عبادتی هم نداشت اما شیطان سابقه داشت و فقط یک سجده نمازش 6000 سال طول کشیده بود و قیمت شیطان پیش خدا کم نیست، خدا انسان را از جوار خود دور کرد. هبوط روی زمین این نیست که بهشت در آسمان بوده باشد و انسان از آن به روی زمین سقوط کرده باشد، این یک درک است.

اینها را گفتم که قدمت ودیدگاه طب سنتی را بیان کنم. به هیچ فیلسوف و هندسه دانی به تنهایی حکیم نمی گفتند. ولی به هر طبیبی که فلسفه، ویا منطق و یا ستاره شناسی و هندسه میدانست حکیم می گفتند. به همین خاطر طب شد علم و بقیه علم نیست. و تا حکیم نباشی علم الادیان را نمی دانی، علم الادیان یعنی سلسله وجود یعنی از کجا تا به کجا و همین موضوعاتی که عرض کردم علم الادیان است.  پس حکیم هم باید علم الابدان بداند و هم علم الادیان. حالا من طبیب که می آیم کاسبی می کنم عالم و حکیم هستم؟


...فرق دوا با شفا از دیدگاه قرآن...

قرآن به دو چیز شفا می گوید و فقط هم همین دو شفایند و بقیه همه دوا هستند. قرآن خود را شفا می نامد و دیگری به عسل می گوید شفاست. شفا برای همه خوب است و هیچ بیماری در دنیا نداریم که عسل برای آن ضرر داشته باشد. هیچ طبعی نداریم که عسل ناب با آن ناسازگار باشد. ولی دوا فقط مخصوص همان بیماری است. قرآن شفاست و برای همه مفید است و مخصوص گروه خاصی نیست.

فرهنگ نیوز: ریشه تفاوت مکاتب طب سنتی در مناطق مختلف جهان چیست؟

علت اختلاف طب سنتی درجاهای مختلف دنیا این است که هر سرزمینی و هر اقلیمی موجودات هماهنگ با اقلیم خودش را تولید می کند. مناطق سردسیری مثل سیبری که دمای 60 درجه زیر صفر دارند همه موجوداتی که آنجا زندگی می کنند، مثلا ماهی آنجا با ماهی که در خلیج فارس زندگی می کند خیلی فرق دارد. شما که اهل اینجایی اگر آن ماهی را مصرف کنید از شدت سردی آن، باید چند روز از دل درد در بیمارستان بستری شوید. اما اهل آنجا از آن ماهی استفاده می کنند و اتفاقی هم برای آنها نمی افتد.

مردم بندرعباس در دمای 50 درجه بالای صفر زندگی می کنند غذای قالبشان خرماست و منطقه خرما دنیا در آنجا جمع شده است. طبع مردم آنجا گرم است و غذای شان هم گرم است. کسانی که در شمال زندگی می کنند هوا خنک است و غذای قالبشان برنج است. قانونی داریم که می گوید تقویت به عین درمان به ضد، کسانی که در جنوب هستند و طبعشان گرم است و غذای گرم میخورند، برای گرم شدن به چه گرمایی نیاز دارند؟ طبع نعناع گرم است اما نعناعی که در همدان تولید می شود با نعناع یزد متفاوت است، نعناع یزد خیلی گرمتر از نعناع همدان است. اگر بچه کویر سرما زده شود و بخواهد غذای گرم بخورد آیا با نعناع همدان گرم می شود؟ آن نعناع برای او اصلا گرم نیست بلکه سرد هم اهست. و کسی که در همدان زندگی می کند و با نعناع آن منطقه گرم می شود اگر نعناع یزد را بخورد چه بسا دچار عوارض گرمی زیاد آن می شود.

فرهنگ نیوز: توصیه برخی پزشکان طب سنتی برای مصرف گیاهان دارویی که رویش و تولید آن ها در خارج از خاک کشور است چگونه است ؟

اصلا در طب سنتی ما نمیتوانیم صادرات و واردات داشته باشیم، این کاسبی و غلط است. چون دوای مردم چین در چین است و ژن مردم چین شبیه ما نیست که بخواهیم از دوای آنها استفاده کنیم. بهترین دوا برای هر نوع بیماری که در ایران وجود دارد در خاک ایران است. اگر ما تولید گیاهان دارویی را از خارج شروع کنیم و به ایران بیاوریم مردم را دچار اختلال مزاج می کنیم و سرطان زیاد میشود. در طب سنتی نباید واردات ایجاد شود و این از حکمت به دور است. طب سنتی اساسش علم نیست بلکه بر پایه فهم و حکمت است. قدیمی ها می گفتند تجربه بالاتر از علم است تجربه یعنی چیزهایی فهمیدی که با علم به آنها نرسیده ای و پایه طب سنتی براساس حکمت است. حکمت نظری و حکمت عملی این را اشتباه میداند که ما دارویی را از سرزمینی دیگر به ایران بیاوریم.

وقتی داروی منطقه گرمسیری را در اینجا مصرف کنیم حرارت طبیعی مردم بالا می رود و توالی ژنی ما عوض می شود و اختلال در بدن ما و در جامعه ایجاد می شود. امام رضا(ع) می گوید اگر در زندانها ما اصلاح مزاج کنیم جرم از بین می رود و کسی که از زندان آزاد می شود دیگر به زندان برنمی گرد. اصلاح مزاج یعنی چی؟ یعنی اگر غلبه مزاج و یا اختلال مزاج وجود دارد اصلاح کنیم. فهم این حرف نیازمند حکمت نظری است. چند سال از این سخن حضرت می گذرد و هر چه علم بیشتر پیشرفت می کند آدم به عمق این سخن بیشتر پی میبرد.

 

 

 

منبع: فرهنگ نیوز

به اشتراک بگذارید:

نظر شما:

security code
تلگرام